ساقـی لب تشنهی صهـبای عشق
وامدارِمَشکِ تـو ، دریـایِ عـشق
چشـم عـالم خیـره از سـربازیت
کَس ندارد همچو تو،سودایِ عشق
نیست مجنون هرکه لاف عشق زد
از نـوای توسـت زنده،نـایِعشق
شد جوانـمردی خجـل از غیرتـت
هر نَفَسْ مجنـونِ تو،لیـلایِ عشق
نامت ای ماه بنـی هاشـم سِتُـرگ
شد ز بـهرکـودکـان،لالایِ عشق
در طواف رویِ چونْ مـاهِ حسیـن(ع)
تشنهِ لبْ جان دادهای،سقّای عشق
از حرم تا علـقـمه سَعْیـَت قبـول
چون شقایق برتنت، صَدجایعشق
چـون عـلی(ع)نـامآور میـدان رزم
بوسه زد بر دستِ تو ،مولای عشق
عشق هم چونـان ادب دیـوانـهات
صَحنَت ای عباس،شدمأوای عشق
شاعر : داود نصیری