ای در شب چشمان تو مهتاب گرفتار
دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار
گیرایی می از نفس شعله ور توست
در هرم لب توست می ناب گرفتار
ای در شب چشمان تو مهتاب گرفتار
دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار
گیرایی می از نفس شعله ور توست
در هرم لب توست می ناب گرفتار
گدای او شدن ' زشتی ندارد
حساب اوسرانگشتی ندارد
گدایی کن که سقا دست به نقد است
چک عباس(ع) برگشتی ندارد ...
تو تا بودی حرم آسایشی داشت
و زینب خواهرم آرامشی داشت
نشد قولی دهی پایش نباشی
اگر از تو سکینه خواهشی داشت
بد جـور سرت بـه دردِ سـر افتاده
در اَبـرویِ تـو زخـمِ تـبـر افتاده
با آب چه کرده ای که آتـش شده و
دنـبـالِ لـبِ تـو در بـه در افتاده