بد جـور سرت بـه دردِ سـر افتاده
در اَبـرویِ تـو زخـمِ تـبـر افتاده
با آب چه کرده ای که آتـش شده و
دنـبـالِ لـبِ تـو در بـه در افتاده
بر سینۀ تو که خواهشِ اصغر داشت
یـک عـلقـمـه تـیـر بیشتر افتاده
ایـن معجـزه¬ی پـیمبرِ علقمه است؟
هـر گـوشه ای یـک تکه قمر افتاده!
از ایـن همه زخـمِ رویِ هـم فهمیدم
یـک لشکرِ نـیـزه بـا تـو در افتاده
یا جایِ سه شعبه یا که …وای از دلِ من
چـشمِ تـو ز حـدقه بـه نـظر افتاد؟
از ضـربِ عمـودِ آهـنِ سخت و صقیل
انـگار بـه شـانـه نصـفِ سر افتـاده
امـکانِ تـکان دادنِ تـو اصلاً نیـست
عبـاس بـه صحـرا چـقـدر افتاده
بـرخیـز امـامِ بـی کسی را دریـاب
در پـیـشِ تـو مثـلِ مُحتـضر افتاده
سـردارِ رشـیـد قـابـلِ بـاور نیست
ایـنـقـدر قـدِ تـو مُـختـصر افتاده
ای سـاحـلِ امیـد، هـمـه زنـدگیم
بـعـدِ تـو بـه امّـا و اگـر افـتـاده
انـگشت نـمـایِ لـشکـرِ هـلهـله ام
دنـبـالِ دلـم خـونِ جـگر افـتـاده
از دامـنِ فاطمـه بـه مـعراج بـرو
طـیّـار تـریـنِ بـال و پـر افـتـاده
این ضـجّۀ پـوشیۀ ناموسِ من است
بـر خیـز که خیـمه در خـطر افتـاده
گـوشـوارۀ دختـرانِ مـن می لرزد
در مـعـرضِ حمـله بـیـشتر افتـاده
شاعر: علیرضا شریف