پایگاه تخصصی شعرحضرت ابوالفضل علیه السلام

۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر حضرت ابوالفضل» ثبت شده است

حرف دل آب را کجا می زد مشک

سرتا سر کربلا صدا می زد مشک

تیری آمد به قلب عباس (ع) نشست

چون طفل رباب دست و پا می زد مشک

شاعر : سعید حدادیان

غلام عباس(ع)

چهره ی اهل حرم از غمت افروخته است

از بهم ریختگی ات دل من سوخته است

هر چه کردم  نشد از  خاک تکانت بدهم

تیر بدجور تنت را  به زمین  دوخته است

شاعر: محمد حسن بیات لو

غلام عباس(ع)


بس که دست دلبرم مشکل گشایی می کند

 خلق می گویند این سقا خدایی می کند

 گر چه از فرط گنه بیگانه گشتم با دلش

 اوست دائم با دل من آشنایی می کند

غلام عباس(ع)


نوای سینه فقط با ابالفضل است

یگانه صاحب پرچم فقط ابالفضل است

رایت اند همه خلق و پادشاه است او

بدان که مالک ما هم فقط ابالفضل است

غلام عباس(ع)


همه آباد نشینان ز خرابی ترسند
من خرابت شدم و دم به دم آبادترم

غلام عباس(ع)


ای خداوند ادب، بنده ی عشق
کشته مهر و وفا، زنده عشق

ادب و عشق و وفا، مرهونت
همت و جود و سخا، مدیونت
غلام عباس(ع)

ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار

برخیز چه پیشامده این بار علمدار

گیریم که دست و علم و مشک بیفتد

برخیز فدای سرت انگار نه انگار

شاعر:فاضل نظری

غلام عباس(ع)


روضه خوانان بنویسند که آب آورده

مشکی از آب نه،از باده ی ناب آورده

مست کرده است زن و پیر وجوان را عباس

ساقی از علقمه انگار شراب آورده

غلام عباس(ع)