ببند گردن من را به پای زنجیرت
بیا بزن سر من را حلال شمشیرت
[ صلوات ]
شاعر : مهدی طهماسبی
تو ماهی و از نور و صفا لبریزی
دریایی و در کام عطش می ریزی
دستان تو هر روز اگر قطع شوند
با نام علی "ع" دوباره بر می خیزی
شاعر : سید اکبر سلیمانی
ای در شب چشمان تو مهتاب گرفتار
دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار
گیرایی می از نفس شعله ور توست
در هرم لب توست می ناب گرفتار
در پیش تو عشق مشق غیرت می کرد
غیرت به شجاعتت حسادت می کرد
از عرش خدا به کربلا آمده بود
با دست بریده ی تو بیعت می کرد
گدای او شدن ' زشتی ندارد
حساب اوسرانگشتی ندارد
گدایی کن که سقا دست به نقد است
چک عباس(ع) برگشتی ندارد ...