پایگاه تخصصی شعرحضرت ابوالفضل علیه السلام

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر حضرت ابوالفضل العباس» ثبت شده است

از آب، برایش آبرو کافی بود

آن لحظه عطش برای او کافی بود

شاید که لبی تشنه نمی ماند آن روز

یک مشک و یک دست عمو کافی بود 

شاعر : محمود رحیمی

 

غلام عباس(ع)

در پیش تو عشق مشق غیرت می کرد

غیرت به شجاعتت حسادت می کرد

از عرش خدا به کربلا آمده بود

با دست بریده ی تو بیعت می کرد 

شاعر : جلیل صفر بیگی

 

غلام عباس(ع)

گدای او شدن ' زشتی ندارد

حساب اوسرانگشتی ندارد

گدایی کن که سقا دست به نقد است

 چک عباس(ع) برگشتی ندارد ...

غلام عباس(ع)

حرف دل آب را کجا می زد مشک

سرتا سر کربلا صدا می زد مشک

تیری آمد به قلب عباس (ع) نشست

چون طفل رباب دست و پا می زد مشک

شاعر : سعید حدادیان

غلام عباس(ع)

تو تا بودی حرم آسایشی داشت

و زینب خواهرم آرامشی داشت

نشد قولی دهی پایش نباشی

اگر از تو سکینه خواهشی داشت

غلام عباس(ع)


بس که دست دلبرم مشکل گشایی می کند

 خلق می گویند این سقا خدایی می کند

 گر چه از فرط گنه بیگانه گشتم با دلش

 اوست دائم با دل من آشنایی می کند

غلام عباس(ع)


نوای سینه فقط با ابالفضل است

یگانه صاحب پرچم فقط ابالفضل است

رایت اند همه خلق و پادشاه است او

بدان که مالک ما هم فقط ابالفضل است

غلام عباس(ع)


الحق که به تو ، نام قمر می آید
ای ماه ترین عموی دنیا عباس …

غلام عباس(ع)