تو تا بودی حرم آسایشی داشت
و زینب خواهرم آرامشی داشت
نشد قولی دهی پایش نباشی
اگر از تو سکینه خواهشی داشت
تو تا بودی حرم آسایشی داشت
و زینب خواهرم آرامشی داشت
نشد قولی دهی پایش نباشی
اگر از تو سکینه خواهشی داشت
بد جـور سرت بـه دردِ سـر افتاده
در اَبـرویِ تـو زخـمِ تـبـر افتاده
با آب چه کرده ای که آتـش شده و
دنـبـالِ لـبِ تـو در بـه در افتاده
بس که دست دلبرم مشکل گشایی می کند
خلق می گویند این سقا خدایی می کند
گر چه از فرط گنه بیگانه گشتم با دلش
اوست دائم با دل من آشنایی می کند
نوای سینه فقط با ابالفضل است
یگانه صاحب پرچم فقط ابالفضل است
رایت اند همه خلق و پادشاه است او
بدان که مالک ما هم فقط ابالفضل است