پایگاه تخصصی شعرحضرت ابوالفضل علیه السلام

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر حضرت عباس» ثبت شده است

ببند گردن من را به پای زنجیرت

بیا بزن سر من را حلال شمشیرت

[ صلوات ]
غلام عباس(ع)

تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست

پس این فرات بود که با تو وضو گرفت

[ صلوات ]

غلام عباس(ع)

تو ماهی و از نور و صفا لبریزی

دریایی و در کام عطش می ریزی

دستان تو هر روز اگر قطع شوند

با نام علی "ع" دوباره بر می خیزی 

شاعر : سید اکبر سلیمانی

 

غلام عباس(ع)

ای در شب چشمان تو مهتاب گرفتار

دریا شده بعد از تو به گرداب گرفتار

گیرایی می از نفس شعله ور توست

در هرم لب توست می ناب گرفتار

غلام عباس(ع)

از آب، برایش آبرو کافی بود

آن لحظه عطش برای او کافی بود

شاید که لبی تشنه نمی ماند آن روز

یک مشک و یک دست عمو کافی بود 

شاعر : محمود رحیمی

 

غلام عباس(ع)

حرف دل آب را کجا می زد مشک

سرتا سر کربلا صدا می زد مشک

تیری آمد به قلب عباس (ع) نشست

چون طفل رباب دست و پا می زد مشک

شاعر : سعید حدادیان

غلام عباس(ع)


بس که دست دلبرم مشکل گشایی می کند

 خلق می گویند این سقا خدایی می کند

 گر چه از فرط گنه بیگانه گشتم با دلش

 اوست دائم با دل من آشنایی می کند

غلام عباس(ع)


نوای سینه فقط با ابالفضل است

یگانه صاحب پرچم فقط ابالفضل است

رایت اند همه خلق و پادشاه است او

بدان که مالک ما هم فقط ابالفضل است

غلام عباس(ع)