دم افطار که بی تاب تر و تشنه ترم
می شوم غرق علمدار... عمو... آب... حرم
[ صلوات ]
در خم طره موی تو عجب غوغائیست
هر که آمد به تماشا به نمازش نرسید
دو سه شب بدمستی، حال خوشی داد به ما
وعده ی بعدی ما شارع بین الحرمین...
ببند گردن من را به پای زنجیرت
بیا بزن سر من را حلال شمشیرت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت
الحق که به تو ، نام قمر می آیدای ماه ترین عموی دنیا عباس …
همه آباد نشینان ز خرابی ترسندمن خرابت شدم و دم به دم آبادترم