ساقـی لب تشنهی صهـبای عشق
وامدارِمَشکِ تـو ، دریـایِ عـشق
چشـم عـالم خیـره از سـربازیت
کَس ندارد همچو تو،سودایِ عشق
باز هم بارش باران غزل های دلم
باز هم دلشدگان وای دلم وای دلم
دل به دریا زدنش را به تما شا بشوید
آنکه طوفان زده بر ساحل دریای دلم
به دریا پا نهاد و خشک لب بیرون شد از دریا
مروّت بین ، جوانمردی نگر ، غیرت تماشا کن
[ صلوات ]
من اگر کرببـلایت نروم میـمیرم
به همان صورت خاکی ابالفضـل (ع) قسم ...
[ صلوات ]
تو، ابر و جمع آدمیان لاله های دشت
ساقی سبو به دست و خماران به التماس
[ صلوات ]
برگرد که این قافله را بیم عطش نیست
ما تشنه لب عشق تو هستیم علمدار
[ صلوات ]