پایگاه تخصصی شعرحضرت ابوالفضل علیه السلام

پس از شهادت عباس (ع)

جراحات وارده بر حضرت عباس (ع)آنقدر زیاد بود که امکان تکان دادن وبلند کردن آن وجود نداشت زیرا امکان از هم پاشیدن اعضای بدن وجود داشت

علمدار

 گفته شده که:

حضرت سیدالشهدا علیه السلام از کثرت جراحات وارده بر بدن قمر بنى هاشم علیه السلام ممکن نشد آن بدن را از جاى خود حرکت بدهد، لذا بدن را به حال خود گذارد و با چشم اشکبار و دل داغدار به سوى خیمه مراجعت نمود
امام حسین(علیه السلام) برادر را در جای خود رها کرد تا شاید بعد از شهادتش از همگان ممتاز باشد و قبر او محل رسیدگی به حوائج امت اسلامی شود. حضرت قمر بنی هاشم(علیه السلام) همانگونه که روز عاشورا حلقه وصلی بین امام و همه شهدا بود، هنوز هم این منسب را داراست. البته در این مورد روایاتی بسیار وجود دارد که گویای آن است که هنگامی که امام حسین (ع)بربالین عباس (ع) رسید عباس خود از برادر خواست که او را به خیمه ها نبرد مثلا یکى از افاضل در مقتل خود آورده است که : چون امام حسین علیه السلام بر سر نعش ‍ برادر مظلوم خود رسید و آن بزرگوار وفادار را به آن حالت دید، گریست و فرمود: وا اخاه و اعباساه الان انکسر ظهرى وقلت حیلتى
زمانى که خواست بدن زخمدار برادر وفادار خود را به سوى خیمه ها ببرد، ابوالفضل علیه السلام چشم حق بین خود را باز کرد و دید برادر بزرگوارش در بالاى سر او ایستاده مى خواهد بدن او را از میان خاک و خون بردارد. عرض کرد: اى برادر، چه اراده دارى ؟ فرمود: مى خواهم ترا به خیمه ها ببرم . عرض کرد ترا به حق جدت قسم مى دهم که مرا در همین جا بگذار و به سوى خیمه ها نبر!

حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: به چه سبب پیکر ترا در اینجا بگذارم ؟ عرض کرد: به چند جهت ؛ اول آنکه به دخترت سکینه وعده آب داده بودم ، و چون نتوانستم به او آب برسانم از وى خجالت مى کشم . واینکه تو سرور وآقایم هستی وخجالت میکشم بر دوش تو سوار شوم دیگر آنکه ، من علمدار و سردار لشگر تو بوده ام ، چون این گروه اشرار مرا کشته ببینند جرات و جسارت ایشان بر شما زیاد مى شود.

امام حسین(ع) فرمود : خدا ترا از جانب برادر خود جزاى خیر بدهد، زیرا که در حال حیات و ممات خود مرا یارى کردى

بردن خبر شهادت عباس به خیمه ها:

امام به خیمه ها رسید حضرت سکینه سلام الله علیه با مشاهده پدر بزرگوار خود از جاى برخواست و جلوى اسب آن حضرت را گرفت و عرض کرد: ای پدرآیااز عمویم عباس خبر داری ؟ مى بینم در آمدن خود تاخیر کرد، او به من وعده آب داده بود و عادت او چنین نبود که به وعده خود وفا نکند

امام غرق گریه شد و با کلماتى بریده بریده از شدت گریه خبر شهادت او را داد. وگفت:

«اى دخترم ، عمویت عباس علیه السلام شهیدشد و روح او به سوى باغهاى بهشت پرواز نمود».
سکینه دهشت زده مویه اش بلند شد. هنگامى که نواده پیامبر اکرم ، زینب کبرى ( علیها السّلام ) از شهادت برادرش که همه گونه خدمتى به خواهر کرده بود، مطلع شد، دست بر قلب آتش گرفته خود نهاد و فریاد زد: «آه برادرم ! آه عباسم ! آه از بی یاوری ،آه که دیگر بعد از تو پناهی ندارم چقدر فقدانت بر ما سنگین است واى از این فاجعه ! واى از این سوگ بزرگ»

زمین از شدت گریه و مویه لرزیدن گرفت و بانوان حرم که یقین به فقدان برادر یافته بودند، سیلى به گونه ها نواختند. سوگوار اندوهگین ، پدر شهیدان نیز در غم و سوگ آنان شریک شد و گفت :
یا اباالفضل ! چقدر فقدانت بر ما سنگین است.

 امام می گریست وی پس از فقدان برادر که در نیکى و وفادارى مانندى نداشت ، احساس ‍ تنهایى و بى کسى کرد. فاجعه مرگ برادر، سخت ترین فاجعه اى بود که امام را غمین کرد و او را از پا انداخت هنگامی که حضرت ابوالفضل (ع)به شهادت رسید یکی از لشکریان یزید به عمرسعد شهادت امام حسین(ع) راتبریک گفت به او گفتند که امام هنوز زنده است گفت : تونمی دانی عباس که کشته شد گویا سین کشته شده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی